ماهنامه پیوست حدود اسفند 1397 یک میزگرد درباره نیروی کار فناوری برگزار کرده با حضور امیر ناظمی، ایلیا وکیلی، جادی میرمیرانی و دو نفر دیگر از دوستان. شنیدن فایل صوتی این میزگرد که در فرودین 1398 از طریق شنوتو منتشر شده در کنار همه دغدغه هایی که خودم راجع به نیروی انسانی در حوزه توسعه نرم افزار دارم باعث شده که ذهنم مجددا فعال شده و دلم بخواهد که ذهنیاتم را اینجا مکتوب کنم.
از زاویه دید یک Developer، جو کلی این میزگرد خیلی دوستانه حساب نمی شد. انتقادات متعددی به برنامه نویس ها وارد شد که هر چند بعضی از آنها واقعی بودند اما بیشتر آنها قابل دفاع بودند.
یکی از مشکلاتی که به عنوان یک توسعه دهنده با شرکت ها دارم عدم سرمایه گذاری روی آموزش و ارتقای مهارتی برنامه نویس ها است. بیشتر شرکت هایی که دیدم و می شناسم دنبال یک برنامه نویس ناب و درجه یک آماده به کار هستند که هم تجربه توسعه داشته باشد، هم با تکنولوژی روز آشنا باشد و هم به قول دوستان میزگرد در موضوع Soft Skill دارای سطح بالایی از مهارت باشد. چنین نیرویی اینقدر جذاب است که شرکت ها حاضر هستند آن را از هم بقاپند. این طور شرکت ها حاضر نیستند یک برنامه نویس را به شرکت بیاورند و خودشان کمک کنند که او به چیزی که دوست دارند تبدیل شود. آنها فقط یک لقمه حاضری می خواهند. به عبارت دیگر در بیشتر مواردی که به عنوان یک برنامه نویس با ارزش می شناسم، این خود برنامه نویس ها بوده اند که برای ارتقای مهارت و سوادشان برنامه ریزی و تلاش کرده اند. شما چند تا شرکت می شناسید که از منابع خودش برای آموزش برنامه نویس هایش خرج کرده باشد؟ یا به آنها کمک کرده باشد که یک مهارت به خصوص را در خودشان توسعه دهند؟ حالا می خواهد مهارت مدیریت پروژه باشد، ارتباط با افراد، گسترش شبکه ارتباطی یا هر چیز دیگر.
عمده شرکت ها، برنامه نویس ها را به شکل یک منبع یا وسیله کاری مثل یک ماشین می شناسند که باید در کوتاه ترین زمان، بالاترین بهره را از آن برد و وقتی عمر مفیدش تمام شد آن را اسقاط کرد. معدود هستند شرکت هایی که برای دراز مدت نرم افزار نویسانشان برنامه ارتقا و بازآموزی داشته باشند. شاید در بعضی شرکت های بزرگ از این کارها بشود که آن هم من ندیدم، ولی تقریبا در هیچ شرکت کوچک و حتی متوسطی، برنامه های تقویت مهارت برای برنامه نویسان وجود ندارد.
چون گاها از سمت شرکت ها به موضوع نگاه می کنم قبول دارم که شرکت ها هم مشکلات خودشان را دارند ولی چطور از کسی که بیمه اش را با حداقل حقوق رد می کنند، ازش چک و سفته گرفته اند، بدترین محیط کار را برایش فراهم کرده اند و هیچ چشم اندازی از امنیت شغلی برایش ترسیم نکرده اند انتظار دارند که با انگیزه باشد و با بالاترین بازدهی کار کند؟
در طول چند سال گذشته هر وقت که در شرکت خودمان دنبال جذب برنامه نویس جدید بودیم به مشکل برخورد کردیم. هر وقت که دوستانم از من خواسته اند که کمک کنم تا برای فلان پروژه یا موقعیت شغلی شان برنامه نویس پیدا کنم، کاندیداهای کمی پیدا کرده ام. هر وقت که خودم خواسته ام یک کار جدید شروع کنم و برای آن کار نیاز به تشکیل تیم داشته ام از پیدا نکردن نیروی خوب ترسیده ام. چرا این همه کمبود وجود دارد؟ آیا نمی شود ربطش داد به ضعف شدیدی که در شرکت داری می بینیم؟ شرکت هایی که خودشان هم معلوم نیست تا پنج سال آینده باشند یا نباشند چطور می خواهند به نیروهایشان یک آینده کاری خوب وعده بدهند؟
برنامه نویس ها و نیروهای کاری هم بی تقصیر نیستند اما تقصیرشان به بزرگی شرکت ها نیست. کم نیستند برنامه نویس هایی که نصف وقتش به تلگرام و اینستاگرام می گذرد، برنامه نویسانی که حال ندارند ماهی یک مقاله، نه یک کتاب، راجع به کارشان بخوانند، برنامه نویسانی که با تنبلی و بی انگیزگی قرارداد مادام العمر امضا کرده اند. برنامه نویسانی که هیچ اعتقادی به کد با کیفیت ندارند، برنامه نویسانی که کد کثیف می نویسند تا امنیت شغلی شان تامین شود، برنامه نویسانی که معنی کلمه وفاداری را بلد نیستند و صد هزار تومان حقوق بیشتر راهی شرکت بعدی می شوند، برنامه نویسانی که خیلی راحت با شرکای رقیب یا کارفرمای مریض وارد معامله شده و مایملک شرکت را به باد می دهند. اما آیا باید خوب ها به پای بدها بسوزند؟ شرکت ها نباید آنقدر هوشمند باشند که بتوانند این دو گروه را از هم تشخیص دهند؟
حالا کنار این بدبختی ها، اوضاع اقتصادی افتضاح این روزها و جذابیت بالای مهاجرت به کانادا و استرالیا را هم اضافه کنید…
خوب حالا چه باید کرد؟ اصلا چه می توان کرد؟ به نظر من در کوتاه مدت راه حل خاصی وجود ندارد. زرنگ بازی کارفرما و بی انگیزگی کارمند ریشه در فرهنگ ما دارد. با دو تا میزگرد و سه تا پست نمی شود این فرهنگ بزن در رویی را یک شبه اصلاح کرد. زمان زیادی لازم دارد. اما همین صحبت هایی هم که می شود به ما کمک می کند بلکه بتوانیم راه حلی برای معضل نیروی کار حرفه ای پیدا کنیم. فراموش نکنیم که هر دو طرف قضیه هم زمان با هم در حال ضرر کردن از این آشفته بازار هستند.
نظر شما چیست؟