مثلاً در متودولوژی تولید نرمافزاری مثل اسکرام فرض شده که افراد گروه آنقدر منظم هستند که هر روز صبح سر یک ساعت معین در یک جلسهی معین حاضر میشوند. همین یک مثال نشان میدهد که این موضوع چقدر با زندگی ما ناهمخوانی دارد. چون نظم ما ایرانیها با نظم آمریکاییها خیلی تفاوت دارد. بسیاری از ما خصوصاً آنها که زندگی متاهلی دارند، خیلی وقتها کارهای شخصی زیادی داریم که باید صبح قبل از رسیدن به شرکت انجام دهیم. این یعنی دیر رسیدن گاه گاهی به شرکت و عدم امکان حضور در جلسه. اگر باور کردن این بینظمی ذاتی برایتان سخت است به افراد شرکت خود نگاهی انداخته و ببینید در طول یک ماه چند روز پیش میآید که همهی افراد شرکت تا قبل از ساعت نه و نیم صبح به شرکت رسیده باشند.
یکی دیگر از مشکلات ما تخصصی بودن مشاغل در آمریکاست. در آنجا آنقدر کارهای متنوع گوناگونی وجود دارد هر کسی میتواند صرفاً در یک موضوع خاص تخصص پیدا کرده و هیچ وقت هم بیکار نماند. مثلاً آنجا یک نفر میتواند تمام عمرش را DBA باشد، طراح صفحات UI باشد، PHP کار باشد یا… در حالی که ما در ایران معمولاً مجبور هستیم تلفیقی از چند فناوری را به طور همزمان به کار ببریم. اشکال این داستان آنجاست که برنامهنویس آمریکایی صرفاً یک موضوع خاص مثل Silverlight یا NHibernate را دنبال کرده و کاملاً در آن مهارت پیدا کرده و آن موضوع را بدون هیچ عیب و نقصی انجام میدهد. در حالی ما در ایران هیچ وقت چنین فرصتی را پیدا نکرده و همیشه از فناوریها و روشها به صورت دست و پا شکسته استفاده میکنیم.
به عنوان یک مثال دیگر میتوان از ثبات شغلی اسم برد. برنامهنویسها در آمریکا به طور معمول وقتی که کار برنامهنویسی را شروع میکنند تا سالهای سال یا شاید هم تا آخر عمرشان به آن ادامه میدهند. به همین خاطر آنقدر در برنامهنویسی و توسعهی نرمافزار تجربه پیدا میکنند که میتوانند یک نرمافزار نوعی را در مدت زمان بسیار کمتر و هزینهی بسیار پایینتری تولید کنند. در مقابل آنها ما در ایران به شدت شاهد تغییر شغل افراد هستیم. طرف تازه کار برنامهنویسی را شروع کرده و بعد از دو سه سال به این نتیجه میرسد که برنامهنویسی شغل مناسبی برای او نیست حالا چه از لحاظ مالی، چه از لحاظ سختی کار و چه از لحاظ هر موضوع دیگری. به همین خاطر است که برنامهنویسهای با تجربهی ما کم هستند و در نتیجه نرمافزارهای ما خیلی گرانقیمتتر و خیلی مشکلدارتر هستند. باز به همین خاطر است که شرکتهای تولید نرمافزار در ایران بیشتر به آموزشگاه دروس عملی شبیه هستند تا به یک شرکت واقعاً حرفهای.
از این دست موارد زیاد هستند و متاسفانه من راه حلی برای آن نمیشناسم. آیا دیگران هم وجود چنین مشکلاتی را حس میکنند؟ آیا کسی راه حلی دارد؟
دیدگاهها
یکی از اخلاق های عجیب ما ایرانی ها اینه که یه کاری رو به ذوق و شوق فراوان شروع میکنیم اما در ادامه دادنش می مونیم. مثلاً پروژه ای را با متدولوژی اسکرام شروع میکنیم و چند هفته اول جلسه های متعدد و منظم برگزار میکنیم اما یک ماه بعد همه چیز یادمان میرود و همان روش "بزن برو"ی خودمان را پیش میگیریم. تمام این مشکلاتی که اشاره کردید در تمام شرکت های ایرانی وجود دارد و حل کردن این گونه مسائل منوط به تغییر دادن فرهنگ و لایف استایل ما ایرانی هاست که اگر غیر ممکن نباشد، بسیار مشکل است.
بنده با نظر شما صد در صد موافقم واقعا بعضی وقتها فکر می کنم کاش می رفتم سراغ کار دیگه ، راستش برادر من همین کار را کرد الان وضعش خیلی بهتر از منه ، اما من امان از دل که نمی توانم از برنامه نویسی دل بکنم
من با این بخشش که گفتید در امریکا همه در یک تخصص میمونن موافق نیستم، خیلی از افراد هستن که در مشاغل مختلفی بودن در همین خود ماکروسافت کم افرادی نبودن که در تیمهای مختلف مشغول به کار شدن نمونه بارزش وایز پرزیدنتشون آقا اسکات گاتری، یا اسکات هنسلمن، بازم هستن پس اینطوری هم نیستش که یکی فقط با سیلورلایت کار بکنه و روی همون بمونه، به نظر من یک فیلد خاص هیچ وقت یه برنامه نویس رو ارضا نمیکنه و مجبور میشه در فیلدهای دیگه هم دستی داشته باشه این خوبی برنامهنویسی هستش