مقدمه
تمام طول روز چهارشنبه احساس سرما داشتم، آخرهای وقت، این احساس سرما کم کم داشت تبدیل به خود سرما خوردگی تبدیل می شد. پنج شنبه و جمعه را هم به همین دلیل با سر درد گذراندم. میز من در مسیر کولر گازی قرار دارد و همیشه از همه جا سردتر است. این، تنها مشکل میز من نیست، میز من کنار درب ورودی سالن قرار دارد و با هر ورود و خروجی که بعضی وقت ها خیلی هم هیجانی است، تمرکزم یک بار سقوط می کند. تازه مشکل نور هم دارم. نوری که میز من را روشن می کند برای مانیتور میزهای دیگر مزاحم حساب می شود. می توان هم سر و صدای بیرون را که شامل وانت های اسقاطی، بوق ممتد ماشین ها و… است و هم سر و صدای داخلی مثل تلفن های طولانی پشتیبانی را به لیست مشکلات اضافه کرد.
مشکلات
اینها فقط بخشی از مشکلات من به عنوان یک مهندس نرم افزار و یا برنامه نویس است. تفاوت فاحش بخش خصوصی و بخش دولتی که خودش شامل لیست بلند بالایی است را به عنوان بخشی دیگر از مشکلات در نظر بگیرید. امنیت شغلی پایین، سواد تخصصی کم در شرکت ها، نبود هیچ مسیر شغلی، فقدان هر نوع برنامه آموزشی، مافیا، پارتی بازی و انواع و اقسام فساد اداری در توزیع پروژه ها و پروسه های استخدام، دانشگاه های ضعیف، جامعه خیلی ضعیف توسعه دهندگان نرم افزار، ضعف سیستم صنفی و خیلی چیزهای دیگر را می توان به این سیاهه اضافه کرد.
سرزنش محیط
در این جور مواقع، جواب طیف خاصی از دوستان این است که نباید تمرکز زیادی روی سرزنش محیط داشت. حتی بعضی دیگر اعتقاد دارند که اصلا نباید محیط را سرزنش کرد بلکه باید فقط به خودمان و بهبود توانایی های خودمان متمرکز شویم. به عبارتی دیگر به جای آن که از فقدان آموزش در شرکت ها انتقاد کنیم، بایستی خودمان مقداری از وقت شخصی مان را خالی کرده و مطالعه و تمرین مستمر داشته باشیم.
من هم با بهبود مستمر شخصی موافق هستم. من هم قبول دارم که نباید اجازه بدهیم مشکلات بیرونی (محیطی) مانع از انجام وظیفه و بهبود شخصی شود. کما این که خیلی وقت ها هم شخصاً سعی کرده ام این طور باشم. اما تکلیف آن محیط مزخرفی که آن بیرون ما را احاطه کرده چه می شود؟ بگذاریم به حال خودش باشد؟ یقه اش را نگیریم که فلان فلان شده، پس نقش تو چیست؟ پس تو این وسط چه کاره هستی؟
اصلاً این چه تفکری است که به جای اعتراض، سعی می کنیم ایراد را فقط در خودمان ببینیم؟ نمی شود هم ما یاد بگیریم که در محیط پر تنش، خوب کد بنویسیم و هم یقه آن محیط لعنتی را بگیریم که کمی سر و صدایش را کم کند؟ نمی شود هم ما سعی کنیم که یک مهندس خوب باشیم هم به این سیستم بی سر و ته بفهمانیم که نمی شود در یک کشور و در یک شهر کار و زندگی کرد، اما دو شرایط کاملاً متفاوت در یک محیط دولتی و یک محیط خصوصی داشت؟
روشن کردن شمع
بارها سعی کرده ام به جای آن که به تاریکی لعنت بفرستم، شمعی روشن کنم. اما این روزها حس می کنم اعتراض نکردن های من و امثال من به محیط باعث شده که اوضاع رو به بدی برود نه رو به خوبی. محیط ما به جای آن که رفتارش را اصلاح کند، قلدرتر شده. در پایین بودن کیفیت مهندسی نرم افزار، فقط خود مهندسین نیستند که مقصد هستند، بلکه سهم قابل توجهی هم اختصاص دارد به این محیطی که علاقه زیادی به بهتر شدن ندارد.
اعتراض
وقتش نرسیده که در کنار بهبود مستمر شخصی، نه تنها محیط را سرزنش کنیم، بلکه به آن لعنت بفرستیم و حتی علیه اش بایستیم؟