تازگیها به طور اتفاقی از طریق یکی از خوانندگان همین وبلاگ کتابی به دستم رسیده است به نام «بیشعوری» نوشته خاویر کرمنت ترجمه محمود فرجامی. این کتاب به خاطر لحن تند و بیپردهاش هرگز موفق به اخذ مجوز از وزارت فرهنگ و ارشاد نشده است ولی در عوض به صورت یک کتاب الکترونیکی منتشر شده و از خیلی از سایتهای اینترنتی قابل دریافت است.
این کتاب راجع به آدمهایی است که خودشان را دانای مطلق و صاحب همیشگی حق میدانند و از این راه آزار و اذیت زیادی به دیگران و به جامعه اطرافشان میرسانند. «بیشعور» اسمی است که نویسنده کتاب به این دست آدمها داده است.
آیا شما هم در شرکت یا تیمتان با چنین افرادی برخورد داشتهاید؟ برنامهنویسی که به غلط موفقیت یک پروژه را با حماقتش در کدنویسی، همکاری تیمی افتضاح و انگیزش انفعالی به چالش میکشد؟ طراح و تحلیلگری که تمام توانش را در تولید یک documentation بیارزش و به درد نخور مصرف میکند؟ گرافیستی که همه هنرش فقط کپی ناشیانه و بلامصرفش از جستجوهای ناشیانهتر اینترنتی است؟ مدیر پروژه یا مدیر فنی که با نادانی تمام همه اصول ضروری را زیر پا گذاشته و فقط بر اساس تجربیات و حدسیات غلط خودش کار را جلو میبرد؟ مدیر عاملی که تمام هم و غمش زرنگبازی در امور قراردادها، کاهش مزایا و سو استفاده از حق و حقوق کارمندانش است؟ اگر فکر میکنید برخورد نداشتهاید کمی بیشتر دقت کنید…
پ.ن.: نگاهی هم به این لینک بیندازید.
Comments
آقا بنده (همچنان)کشته ی این "اعتماد به نفس"این جماعت بیشعور هستم!
افرادی کوچک در جایگاه بزرگ…
واقها که آزار دهنده هست. خصوصا زمانی که این بی شعوری همراه باشد با یک اعتماد به نفس بالا جوری که خود شما هم بعد از مدتی از او یک بت بسازید،!!! ما ساختیم. شما نسازید. خواهشا
البته افشار جان تمامی فکتهایی که شما آوردید از استفاده شعور در مسیر نادرست است. که متاسفانه فراوانی زیادی دارد و در اصل نتیجه حاصل همان بی شعوری است که بدست می اید. طرح مسئله و شناخت آن بسیار خوب است. همه ما هم یاد گرفته ایم به به و چه چه بزنیم و سر تکان دهیم و افسوس بخوریم و در نهایت یک آه از نهاد ما بر آید
را ه حل چیست؟
بیائید کمی هم به راه حل و روشهای حل این مشکلات فکر کنیم و اینقدر بجای طرح این مسایل بدون ارائه راه حل به این معظلات دامن نزنیم . من فکر میکنم راه درست این است. مگر جوامع با افراد باشعور از اول با شعور بودند که الان هم هستند. پس ما چرا نباشیم و حداقل ترین کار این که از راه حل آنها تقلید نکنیم.
آقای امیرلو،
بعضی وقتا داد زدن به خاطر رفع مشکل نیست. به خاطر اینه که به دیگران بگی چه وضع دردناکی داری، به خاطر اینه که یک هم درد پیدا کنی و به خاطر اینه که اقلا یک کم تخلیه بشی!
هه هه . بسیار کتاب خوبیه !
جالب بود