نشستم و گریستم. بنا به افسانه، هر چه در آبهای این رود بیفتد -برگ، حشره، پر پرندگان- در بستر رود، سنگ می شود. آه، کاش میتوانستم قلبم را از سینه بیرون بکشم و در این آب بیندازم، بعد دیگر نه دردی هست و نه اندوهی و نه خاطره ای.
به نقل از کتاب «کنار رود پیدرا نشستم و گریستم» از «پائولو کوئلیو»
تقریباً از اردیبهشت امسال (1396) تا امروز که مهر ماه است در حال ارزیابی موقعیت های شغلی مرتبط با توسعه نرمافزار در شرکت های مختلف هستم. در همین رابطه هم سعی کردهام تجارب و برداشت هایم را در وبلاگم مکتوب کنم. از جمله در اولین پستی که در این فرایند نوشتم تا آخرین پست قبل از این نوشته. طبیعتاً اکثر نوشتهها بار منفی دارند. دلیلش هم این است که همیشه اعتقاد داشته و دارم که اوضاع IT و توسعه نرمافزار در کشور میتوانست خیلی بهتر از این باشد که الان هست.
این که در حال ارزیابی موقعیت های شغلی جدید هستم معنیاش این نیست که محل کار فعلی من جای نامناسبی است. بلکه موضوع این است که شرایط من خاص است و نیاز به کسب تجربههای متفاوت تری دارم تا به من کمک کند که فسیل نشوم.
تا همین یک هفته پیش سعی میکردم موضوع را خیلی علنی نکنم تا این که توی همین چند روزه اتفاقاتی رخ داد که دیدم صحبت نکردن راجع به آن، دیگر مزیت خاصی ندارد.
الان که به کل داستانی که در طول پنج ماه گذشته جریان داشته نگاه میکنم و آن را در کنار تجربههای چند ساله خودم و بعضی دیگر از دوستانم میگذارم میبینم که اوضاع امیدوار کننده ای در شرکت های IT برای توسعه دهنگان نرمافزار وجود ندارد. البته مبنای مقایسه من شرایط ایدهآل ذهنی خودم است نه شرایط کاری و اقتصادی کلی جامعه. شاید همین شغل در مقایسه با خیلی از شغلهای مشابه دیگر یک شغل رویایی هم حساب بشود که من با آن کاری ندارم.
من یک توسعهدهنده نرمافزار هستم که از سال 1384 تا کنون بیش از 12 سال سابقه کار رسمی و تمام وقت دارم. قبل از اون هم از اواخر دبیرستان و اوایل دانشگاه از سال 1376 تا پایان سربازی در سال 1384 به طور جسته گریخته، پاره وقت و غیر رسمی مشغول به کارها و پروژه های مختلف بوده ام. تمام این سالها به جز دوره ای که بخشی از توجه ام به استارتاپ که خودش از جنس IT بود، بقیه آن را صرفاً به عنوان برنامه نویس و توسعهدهنده نرمافزار مشغول به کار بوده ام. تمام تجربه و سابقه کاری ام منحصرا در شهر تهران بوده است و هیچ جابجایی از شهر دیگه نداشته ام. تقریباً تمام این سابقه کار را هم یا در شرکت های خصوصی بودهام یا اینکه خودم به شکل پیمانکاری و Freelancer کار کرده ام. همه اینها را گفتم تا مشخص شود که تمام تمرکز من به طور کامل روی توسعه نرمافزار در بخش خصوصی بوده است و لاغیر.
امروز، بیست سال بعد از شروع دانشگاه در رشته مهندسی کامپیوتر، دیگر به اندازه روز اول اطمینان ندارم که توسعه نرمافزار میتواند شغل مادام العمر یک مهندس کامپیوتر در ایران باشد.
امروز بر پایه تجربه چند ساله در فضای کاری و اقتصادی ایران متوجه شدهام که اکثر شرکت های نرم افزاری بلوغ سازمانی کافی ندارند و در انبوهی از بی برنامگی و نبود مدیریت دست و پا می زنند. خیلی از این شرکت ها بر پایه موقعیت های خاص بنا شدهاند و خیلی از اینها بیش از ده سال عمر نخواهند کرد. تعداد قابل توجهی از آن معدود شرکت هایی هم که به بلوغ سازمانی مناسبی رسیدهاند هم شرایط ناعادلانه ای برای کار دارند و آنقدر درگیر بروکراسی شده و چاق شدهاند که در حال از دست دادن تناسب شان با فضای چالاک توسعه نرمافزار و تغییرات مداوم تکنولوژی هستند. بعضی شرکت های کوچک هم هستند که ثبات نسبی دارند و شرایط عادلانه تری برای کار دارند ولی آنها هم زیاده از حد کوچک هستند و امکان انجام پروژه های بزرگ در آنها کمتر به وجود می آید.
تازه اینها که گفتم فقط خاص شرکت های نرمافزاری بود. خود بخش خصوصی هم به طور مجزا شرایط نامناسب خاص خودش را دارا است. اگر در مدرسه بچهام از من بپرسند که کجا کار میکنم و بگویم در یک شرکت خصوصی نرم افزاری، خیلیها فکر میکنند که در حال مخفی کردن محل کارم هستم. اوایل زمانی که شروع به کار کرده بودم، بعضی جاها خودم را کارمند مخابرات معرفی میکردم تا فکر نکنند بیکار هستم! شرکت های خصوصی کلاً کم اعتبار هستند. تا حالا موفق نشدهام به پشتوانه شرکتی که کارمندش هستم در هیچ بانکی، حساب جاری باز کنم و دسته چک بگیرم.
اما اتفاقی که توی چند روز گذشته اتفاق افتاد و باعث شده که کاسه صبرم لبریز شود چی هست؟
ده روز پیش با شرکتی به توافق رسیدم برای شروع همکاری. همه چیز خیلی خوب پیش رفت و قرارداد امضا شد. یک روز را هم در شرکت حاضر شدم. با تیم، ابزارها و معماری پروژه آشنا شدم و کارم را شروع کردم. چند Container کانفیگ کردم و حتی یک Commit هم در Code داشتم. تنها دو روز بعد با من تماس گرفتند و گفتند که شرکت دچار مشکل شده و کارفرما پروژه را از شرکت گرفته! خود پروژه که هیچی، در طول یک روز، همه کامپیوترها هم به محل کارفرما منتقل شده بود.
از تمام اعضای تیم خواسته شد که از روز بعد به محل کارفرما مراجعه کنند برای ادامه کار روی پروژه. هیچی دیگه! من که تازه وارد بودم به شرکت، اما بقیه بچهها که بین دو ماه تا یک سال سابقه حضور در آن شرکت داشتند مانده بودند که چه کار کنند. همه آنها (ما) برای یک سال آینده برنامهریزی کرده و کلی قرار مدارهای دیگر را به هم زده بودند. اما یکباره کارفرما از آنها خواسته بود که قراردادشان را با شرکت قبلی لغو کنند و به استخدام آنها در بیایند. البته با شرایط قراردادی حاکم بر محیط کاری کارفرما.
جالب اینجاست که بدانید من کلی با شرکت چانه زده بودم که سفته ندهم برای استخدام. دلیلم هم این بود که اعتماد باید متقابل باشد. اگر شما اطمینان ندارید که من یکهویی از شرکت بروم، من چطور به شما اعتماد کنم که شما یکهویی از من نخواهید که از شرکت بروم؟! شرکتی که خودش برنامه ده روز آینده خودش را نمیداند و برای پروژه ای اقدام به استخدام میکند که کارفرما آن را یک روزه ازش میگیرد از من تضمین میخواست برای ماندگاری!
دیدگاهها
باید در انتخاب محل کار دقت کرد و صرفا درآمد معیار نباشه من هم تجربه خوب دارم هم بد یه شرکتی کار میکردم که صاحبانش اصلا تخصص و ارتباطی به کار نداشتند یک فرصتی فراهم شده بود به دلایل مختلف دور هم جمع شده بودند واقعا دنبال ثروت اندوزی هم نبودند ولی این کاره نبودند بعد از تقریبا پنج سال بالا و پایین شرکت از هم گسیخت و روز از نو روزی از نو .
نویسنده
سلام جلال،
من هم تجربه کار با شرکتی که بعد از چند سال از هم پاشید و مدیران و سهام دارانش رفتن و کارمند شرکت های دیگه شدند را هم داشتم. اصولا شرکت با ثبات در زمینه توسعه نرم افزار زیاد پیدا نمی شه.
یک نکته. برای من واقعا سخته که از موضوع درآمد بگذرم. نمیشه پیشنهاد شرکتی که ۲۰ درصد بالاتر از شرکت فعلی حقوق میدن را به راحتی رد کرد! تو چطور با این موضوع کنار میای؟
صادقانه بگم یه کمم شانسیه یعنی ممکنه همه جور حساب کتاب کنی ولی جور در نیاد در مورد حقوق من بیشتر به فرهنگ شرکت یا افراد نگاه می کنم بیست درصد نمی دونم شاید زیاد باشه ولی اگر فرهنگ اون شرکت احساس کنم با خلقیات من سازگاره می گذرم
روش من اینه که همزمان چند جا کار میکنم، مثلا الان 3 جا کار میکنم، البته فشار کار بیشتر میشه ولی ریسک کمتر و حقوق بهتری هم میشه داشت. البته الان دیگه از این سبک خسته شدم ولی جایگزین بهتری پیدا نکردم.
نویسنده
سلام و درود سعید جان،
من خودم هم تجربه چند جا کار داشتم ولی خسته کننده است و کارایی آدم پایین می آد. البته اصل موضوع ریسک هم همچنان وجود داره. وقتی که یکی از اون سه تا کار مشکل دار بشه به اندازه همون یک مقدار خودش ضرر ایجاد می کنه.
حدودا 2 هفته پیش با وبلاگتون آشنا شدم و مطالب مربوط به “استخدام” رو خوندم.
راستش یه مقداری ته دلم خالی شده و استرس گرفتم 🙂
از قبل در مورد شرایط شنیده بودم ولی اینجا تصویر بهتری از شرایط حاکم رو نشون میده.
کاش بقیه هم مثل شما تجارب رو به اشتراک میذاشتن …
ممنون جناب افشار
نویسنده
سلام محمد رضا،
من خودم هم مشتاقانه به دنبال خواندن و شنیدن تجربیات واقعی دوستان شبیه به خودم هستم. ولی این اتفاق در جامعه ما کم رخ میده. ما و دوستانمون خیلی اهل به اشتراک گذاشتن تجارب یا مکتوب کردن اونها نیستیم. غافل از این که اشتراک تجربه باعث میشه دیگر افراد جامعه مجبور نباشند تجربه ما را دوباره تکرار کنند. البته از گذر این اشتراک تجربه ها دوستان خوبی هم پیدا می شوند و گاها راهنمایی ها و توصیه های خوبی دریافت میشه. ضمن این که آدم احساس تنهایی کمتری می کنه.
پیشنهاد می کنم خود شما هم این کار را بکنید و در یک وبلاگ یا هر جا که راحت هستید تجارب خودتان را از کار و تحصیل مکتوب کنید