حتی اگر اهل مهاجرت هم نباشید و پاسپورتتان سفید سفید هم که باشد شاید علاقمند باشید بدانید که فرق این دو کشور از دیدگاه مهاجرتی چیست؟ بیشتر مردم دست کم چند نفر از دوستان، آشنایان یا اعضای خانوداه و فامیل را سراغ دارند که دست به مهاجرت زده و به احتمال زیاد در یکی از این دو کشور زندگی میکنند. بنابراین کنجکاوی برای دانستن تفاوت این دو کشور خیلی زیاد است.
هر دو کشور کانادا و استرالیا از مهاجر پذیرترین کشورهای دنیا هستند. مهاجرت به این کشورها فقط از خاور میانه اتفاق نمیافتد. مردم زیادی از هند، چین، آمریکای لاتین و حتی اروپا هم علاقمند به مهاجرت به این دو کشور هستند. هر دو کشور دارای مشابهتهای فراوانی هستند. در اکثر رده بندیها بسیار نزدیک به هم و بیشتر وقتها در ۱۰ تای اول رده بندی هستند. هزینه زندگی در کانادا کمتر و البته درآمدش هم کمتر است. هزینه زندگی در استرالیا بالاتر و البته درآمدش هم بیشتر است. کانادا هم مرز با آمریکاست و رفت و آمد راحتتری به اروپا دارد. در نتیجه برای کسانی که اهمیت زیادی به Bussiness میدهند مناسبتر است. استرالیا یک کشور آرام و راحت به شمار میآید. اگر به دنبال زندگی راحت و بی دغدغه هستید استرالیا انتخاب مناسبتری به حساب میآید. به طور کلی کانادا بیشتر برای شغلهای کارگاهی و صنعتی مثل مهندسی مکانیک و مهندسی صنایع مناسبتر است ولی استرالیا برای مشاغل اداری مثل متخصصین کامپیوتر بهتر است. ارزیابیهای کلی نشان میدهد که استرالیا برای مشاغل IT مناسبتر از کانادا است. یک دلیل آن میتواند وجود دفاتر متعدد شرکتهای IT آمریکایی در آن باشد.
شاید تنها تفاوت اساسی این دو کشور وضعیت آب و هوای آنها باشد. کانادا کشور سردسیری است و زمستانهای آن به جز در مناطقی مثل ونکور سخت میگذرد. در عوض استرالیا به خاطر نزدیکی برخی شهرهای مهمش به خط استوا گرم و آفتابی است. به طوری که ممکن است بعضی روزهایش از شهرهای ایران گرمتر باشد. تا آنجا که متوجه شدم در شهرهای معروف آن مثل سیدنی، بریزبین و ملبورن دمای هوا ممکن است هیچ وقت پایینتر از صفر درجه نیاید. فرهنگ مردم استرالیا تحت تأثیر همین موضوع رو به تفریح و خوش گذرانی است.
هم کانادا و هم استرالیا منشعب از سیستم بریتانیا هستند. در نتیجه شباهت بسیار زیادی از لحاظ سیاسی و حکومتی به هم دارند. هر دوی آنها مرتبط با ملکه انگلستان هستند و سیستم فدرالی دارند. در استرالیا تقسیمبندی ایالتی وجود دارد و در کانادا تقسیمبندی استانی. هر کدام از این ایالتها یا استانها دارای درجه معینی از خودمختاری هستند. سیستم مهاجرتی آنها هم شباهت زیادی به هم دارد. بررسی امکان مهاجرت از طریق محاسبه امتیاز انجام میشود. هر شخصی با توجه به وضعیتی که دارد یک سری امتیازها کسب میکند. این امتیازها بر اساس پارامترهایی مثل سن، مدرک تحصیلی، سابقه شغلی و وضعیت زبان انگلیسی محاسبه میشوند.
مهاجرین به این دو کشور معمولاً ابتدا از طریق PR (اقامت دائم) اقدام میکنند. PR یعنی شما با تابعیت و پاسپورت ایرانی میتوانید ورود و خروج آزادانه به آن کشور داشته باشید. در ضمن اجازه کار دارید و در بیشتر موارد حقوقی برابر با شهروندان آن کشور دارید. بعد از چند سال حضور و کار در آن کشور میتوانید به دریافت تابعیت امیدوار باشید. تابعیت یعنی اینکه پاسپورت آن کشور را دریافت کنید و از دید قانون یک استرالیایی یا کانادایی به حساب بیایید. البته هر دو کشور سختگیریهای زیادی در این موضوع دارند. آنها فقط وقتی به یک خارجی تابعیت اعطا میکنند که مطمئن شوند او آنجا خواهند ماند و نسبت به جامعه آنها متعهد خواهد بود.
روند پذیرش هر دو کشور به این صورت است که مدارک دانشگاهی و تحصیلی را برای تاییدیه به اداره مهاجرت میفرستید. مدرک زبان را هم بعداً یا همزمان از شما میخواهند. استرالیا فقط مدرک IELTS قبول میکند. اما کانادا در بخش انگلیسی هم IELTS قبول میکند و هم TOEFL که آنها را هم با استاندارد خودش به نام CLB تطبیق میدهد. دریافت PR بین یک تا سال طول میکشد. PR معمولاً به شکل یک برچسب در پاسپورت شما قرار داده میشود. بعد از دریافت PR باید Landing انجام بدهید. یعنی در مدت زمان معینی خودتان را به خاک آن کشور برسانید تا PR شما رسمیت پیدا کند. بعد از همه اینها تازه اصل ماجرا شروع میشود. اینکه دنبال کار بگردید، خانه پیدا کنید و خودتان را با زندگی جدید در فرهنگ جدید وفق دهید.
بیکاریهای چند ماهه و مشاغل نامرتبط و سطح پایین برای خیلی از مهاجرین (حداقل ایرانیها) رایج است. تازه بیشتر وقتها هم که کار مرتبط پیدا میشود باید دوباره از نو از سطوح پایین شروع کرد و رو به بالا رفت. این موضوع برای کسانی که دارای سوابق و موقعیت کاری خوب در ایران هستند سنگین تمام میشود. به همین خاطر است که مهاجرت برای سنین زیر ۳۰ و حتی ۲۵ توصیه میشود. چون فرد در آن حالت حسرت از دست دادن چیزی را نمیخورد.
هزینههای مهاجرتی به این دو کشور چندان پایین نیست. شما باید هزینههای اداره مهاجرت شامل تقاضا برای مهاجرت و ارزیابی مدارک را در نظر بگیرید، سپس هزینههای کلاس زبان، دریافت مدرک و هزینههای پستی و رفت و آمد به کشور ثالث اگر کانادا را انتخاب کرده باشید. در نهایت هم هزینههای Landing را دارید. به جز همه اینها اگر از خدمات وکیل استفاده میکنید باید آن را هم حساب کنید و پول بلیت برای ورود به کشور جدید را هم فراموش نکنید. هزینههای تقریبی برای یک نفر برای استرالیا عبارت است از حدود هزار دلار برای اداره مهاجرت، کلاس زبان و مدرک آن یک تا دو میلیون تومان، هزینه پستی و رفت و آمد احتمالی بین صد هزار تا یک میلیون تومان و Landing هم حدود ۵۰۰ دلار. بدون هزینه وکیل و بدون بلیت هواپیما چیزی حدود پنج میلیون و هفت صد هزار تومان با دلار استرالیایی ۲۵۰۰ تومانی در تیرماه ۱۳۹۴. این هزینهها خیلی تقریبی هستند و باید از منابع معتبر بررسی شوند. مهاجرت به کانادا اندازه قابل توجهی ارزانتر تمام میشود. بلیت رفت و برگشت سیدنی اقلاً چهار و نیم میلیون تومان تمام میشود. بلیت و رفت برگشت مونترال نیز اقلاً سه میلیون تومان تمام میشود.
نظر شما چیست؟ به نظر شما کدام یک از این دو کشور برای مهاجرت بهتر هستند؟
دیدگاهها
مهارتهای نویسندگی و اداره وبلاگ را کاملاً قبول دارم. انتخاب موضوع مناسب، مقدمه نویسی، زمان بندی مناسب بین پستها، ارتباط با دیگر وبلاگها و وبسایتهای مشابه، جواب به موقع و مناسب به comment نویسان و… همگی اینها در موفقیت وبلاگ تاثیر بسزایی دارند. خوشبختانه بیشتر این موارد بین وبلاگ فارسی و انگلیسی مشترک هستند و برای کسی که این قواعد را در وبلاگ فارسیاش رعایت میکند سخت نیست که آنها را در وبلاگ انگلیسیاش هم رعایت کند.
درسته که یک وبلاگ حرفهای جای مناسبی برای تمرین زبان نیست ولی اگر بخوایم صبر کنیم تا نمره IELTS 9 بگیریم بعد شروع به نوشتن کنیم زمان زیادی تلف خواهد شد.
یکی از مکانیزمها میتونه این باشه که کمی پول خرج کنیم و از افرادی بخواهیم که proof reading انجام بدهند. یعنی مطالب را بازخوانی کنند و اشتباهات زبانی آن را برطرف کنند. این کار را freelancerها به خوبی انجام میدهند. این که خود ما هم زبانمان خیلی خوب نیستد و نمیتونیم کار proof readerها را تایید کنیم مشکل جدیدی نیست. الان چطور میفهمی که یک پزشک یا یک وکیل به کارش مسلط است در حالی که خودت اون کاره نیستی؟
"الان چطور میفهمی که یک پزشک یا یک وکیل به کارش مسلط است در حالی که خودت اون کاره نیستی؟" مثال خوبی بود 🙂
به هر حال به قول خودت از یه جا باید شروع کرد. من از نسخه انگلیسی رزومهام دارم شروع میکنم که متاسفانه خیلی حساس تره.
هر وقت شروع کردی حتما خبر بده شدیدا مشتاق نوشتههای انگلیسیت هستم
وقتی که شروع کنم حتماً خبر میدم. الان در گیر و دار انتخاب اسم و حال و هوای نوشتههای آن هستم. احتمالاً قبل از شروع رسمی چند پست آماده کنم که ببینم اصلاً اینکاره هستم یا نه (البته قبلاً چند پست توی همین وبلاگ به انگلیسی نوشته بودم).
راستش تا جایی که من شنیدم و تقریبا دیدم، ظاهرا هزینههای زندگی در استرالیا بالاتر هستش… مثل کرایهی تاکسی و یا هزینهی سوخت و یا کرایهی خونه… البته هیچوقت مقایسه با کانادا رو نشنیدم و معمولا در مقایسه با امریکا براش شنیدم…
راستش خودم خیلی دوست دارم به استرالیا مهاجرت بکنم با وجود تمام این مسائل…
به نظرم اصلا عجیب نیست که ادم انگلیسی بنویسه یا بد انگلیسی بنویسه….
لااقل برا جامعهی انگلیسی زبان این مسئله اوکی هستش…
به عنوان یه کسی که خودش رو برنامه نویس میدونه و کلی از تو یوتوب فیلمهای برنامه نویسی دیدم، لهجهی انگلیسی صحبت کردن هندی ها برام همیشه جالب بوده و بعدش چینی ها….
این دو گروه کاملا به من روحیه دادن برا انگلیسی نوشتن! هرچند پر از غلط…
هندی هایی که من توی اینترنت و IT می بینم آدمهای پر تلاشی به نظر میرسند. ما هم باید مثل اونها سعیمون را بکنیم که با جامعه جهانی بیشتر در ارتباط باشیم.
دقیقا من واقعا هندی ها رو میبینم که چقدر تو بحث ایتی خوب زحمت میکشن، لذت میبرم واقعا…
البته جلوتر از هندی ها ملت یه کشور دیگه هم هستن که نمیشه اسمش رو برد! 🙂 ولی واقعا اسکریپت نویس های خیلی خوف و عالیی هستن…. خیلی دوست دارم چند تاشون رو باهاشون رفیق بشم و تو اسکریپت نویسی پیشرفت کنم مثل اون عزیزان…
من تقریبا سال ۸۹-۹۰ بلاگ تون رو پیگیری می کردم. تا دست روزگار مرا به وادی اپن سورس انداخت…
از ان روز تقریبا دات نت را فراموش کرده بودم. الان برام جالب بود از تجربه های جدید تون در این وادی دارید می نویسید
قدرت های عجیبی در بستر لینوکسی ها هست که ادم رو از مایکروسافت و پارتنر هاش بی خیال می کته.. خواستید درباره اش صحبت کنیم
چیزایی مثل php/python/ruby خیلی سبکتر از سکوی توسعه داتنت هستند. جامعه کاربری بزرگتری دارند و در خیلی از موارد پیشروتر از معادل مایکروسافتی خود هستند. چه کسی میتونه امکانات git را با امکانات سورس کنترل TFS مقایسه کنه؟ خود لینوکس هم توی تجربه چند ماههای که باهاش دارم خیلی جمع و جور تور از ویندوز است علی الخصوص توی بحث سرور.
معلومه کانادا
نویسنده
کانادا خیلی سرده!!