قسمت هفتم – 1400/7/23
خوب بالاخره هفته دوم هم به اتمام رسید.
به عنوان یک عشق ویکی پدیا نمیتوانستم جلوی خودم را بگیرم و راجع به شهرها و کشورهایی که تیم و اعضای آن در آن قرار داشتند چیزی نخوانم. عمده تیم در اروپای مرکزی و مقداری هم در اروپای شرقی قرار دارند. در نتیجه، کلی علاقمند شدم راجع به این کشورها و رویدادها و شرایطشان مطلب بخوانم. از هولودومور در اوکراین و تورم صد برابری در برخی از این کشورها تا بهار پراگ و وقایع دهه نود (میلادی). این پراکنده خوانی ها منجر به refresh شدن بخشهایی از خاطراتم شد که سالهای سال فراموش کرده بودم. وقتی که ده ساله بودم برایم جالب بود که در برخی زبانهای اروپایی روی حروف، علایم خاصی می گذاشتند (مثل علامت دو نطقه افقی روی u در آلمانی). این را بیشتر از کارتون های رایج آن موقع مثل بولک و لولک یادم می آید. توی همون کارتون خیلی از s ها دارای یک علامتی شبیه آپاستروف بالای سرشان بودند. از آن زمان تا حالا چیزهای زیادی عوض شده. من تا همین دو هفته پیش فکر میکردم چکسلواکی هنوز به شکل یک کشور واحد وجود دارد! کلاً از یک زمانی به بعد توجه من هم مثل خیلیهای دیگر به غرب (اروپای غربی و آمریکای شمالی) معطوف شده بود و کلاً اروپا و جنگ سرد و همه چیزهای مرتبط را فراموش کرده بودم. اینقدر هم که در ایران به همه چیز گیر داده ایم، برایم تعجبآور بود (است) که در اروپای مرکزی و اروپای شرقی این همه انقلاب و جنگ و تغییرات سیاسی وجود داشته.
از این خاطره بازیها که بگذریم میرسیم به تشابه اسمی زیادی که در در این کار جدید مشاهده می کنم. کلاً در طول این دو هفته (و احتمالاً تا مدتها بعد) مدام در حال مقایسه آنچه که میبینم با ایران هستم. یکی از این مقایسه ها، تشابه اسمها و اسامی فامیلی است. بعضی اسمها در ایران آنقدر بین دوستان و همسایه و فامیل پر تکرار است که خودم را عادت دادهام که اسم فامیل را هم در ادامه اسم کوچک ذکر کنم. مثل مهدی، رضا، محمد در نسل جدید و اسامی مثل فریده در نسل قبلی. اسم فامیل تکراری هم که در ایران خصوصا در شهرهای زیر یک میلیون نفر تا دلت بخواهد داریم. نکته جالب این است که این پدیده در شرکت جدید هم وجود دارد. انگار آنجا هم مشکل مد شدن چند اسم در یک دوره زمانی خاص وجود دارد. اسامی Stanisław و Peter از جمله این اسامی پر تکرار هستند. پدیده دیگر که هم ایران هم اینجا مشاهده میکنم فامیلی بازی توی شرکت ها است. توی ایران هم خیلی پیش میآید که توی یک شرکت واحد، زن و شوهر داشته باشیم، یا برادر و برادر داشته باشیم. نمیدانم علت آن پارتی بازی یا علایق مشترک خانوادگی است یا هر چیز دیگر، ولی به هر حال این ارتباط فامیلی اینجا هم وجود دارد. از یک گروه سی نفره تا حالا دو تا زن و شوهر کشف کرده ام!
این نظم نسبی که اینجا وجود دارد یک وجه منفی هم دارد انگار: بروکراسی. توی این هفته مجبور بودهام به ازای هر روز کار سه سری تایم شیت پر کنم. دو تا برای واسطه ها و یکی هم برای خود شرکت. البته time log جداگانه برای Jira هم داریم که مزید بر علت است. کلاً داشتن واسطه علاوه بر خوبیهایی که دارد یک سری مشکل هم دارد. از جمله یکی نبودن تقویم. چون هر کدام از واسطه ها در کشورهای مستقلی حضور دارند، پس از تقویم های جداگانه ای پیروی می کنند. یک روز در کشور الف روز ملی و تعطیلی است. یک روز در کشور ب، سالگرد فلان رویداد است و همینطور الی آخر. تازه تعطیلات همیشه چرخان خودمان هم هست. هماهنگ کردن همه اینها مقداری دردسر زا است
تا بعد.
Comments
Pingback: یک تجربه - وبلاگ افشار محبی