داستان برنامه نویس شدن سینا

سینا یک دانش آموز خوب و کوشاست. او به سختی تلاش می کند تا بتواند در یک دبیرستان خوب و معروف ثبت نام کند. بعد از کسب این موفقیت شروع می کند به خواندن و یاد گرفتن تک تک درس ها. او علاوه بر این که تمام قواعد عربی و صنایع ادبی و شیوه های مختلف انتگرال و مشتق را یاد می گیرد، در مفاهیم فیزیک و شیمی نیز به تبحر خاصی می رسد. وقت کنکور که می رسد یک سال تمام از زندگی ایزوله می شود و فقط و فقط درس می خواند. از چند استاد و موسسه خوب هم مشاوره می گیرد تا در یک دانشگاه دولتی در رشته مورد علاقه اش یعنی کامپیوتر قبول شود. او به خاطر تلاش شبانه روزی خودش و همراهی خانواده اش به نتیجه دلخواه می رسد و در ترم اول رشته مهندسی کامپیوتر در دانشگاه ثبت نام می کند.

عکاس: آریا دانا/ منبع عکس رنگیتر

سال اول چندان جذاب نیست. چون با این که گرایش او نرم افزار است اما مجبور می شود مقدار زیادی فیزیک مکانیک، الکترومغناطیس، معادلات لاپلاس، ریاضیات مهندسی و احتمالات پاس کند. البته این علاوه بر درس های ادبیات فارسی و تاریخ اسلام است. او حق اعتراض ندارد چون اساتید دانشگاه گفته اند که اینها دروس پایه ای هستند که برای هر مهندسی مورد نیاز است. البته او از همکلاسی هایش هم خجالت می کشد چون اگر به این درس ها اهمیت ندهد آنها فکر می کنند که او خنگول یا گاگول است.

 

سال دوم اوضاع بهتر می شود. مدارهای الکتریکی و الکترونیکی و بعدش هم مدارهای منطقی جای درس های سال اول را می گیرند. درس های ذخیره و بازیابی و بانک های اطلاعاتی هم در کنار درس برنامه سازی سال پیش او را به آینده امیدوار می کند ولی نه خیلی. چون او نمی داند که دانستن جریان و ولتاژ داخل یک مدار الکتریکی چه کمکی به تولید بهتر نرم افزار می کند.

 

سال سوم هم از راه می رسد. در کنار درس مهندسی نرم افزار که کاربردی به نظر می رسد ولی قدیمی، مجبور می شود درس های نظریه زبان ها و کامپایلرها را هم پاس کند. البته به این دو درس آخر خیلی بدبین نیست چون هر چند که سیلابس و استاد مربوطه زیادی آنها را جدی گرفته اند ولی به هر حال مفاهیم پایه در مهندسی نرم افزار به حساب می آیند. درس طراحی الگوریتم هم به همین شکل.

 

سال چهارم درگیر سیستم عامل و سمافور و Round Robin و معماری کامپیوتر و آزمایشگاه های مربوطه می شود. اینها هم پایه های برنامه نویسی و نرم افزار هستند بنابراین خیلی خوشحال است که سال چهارم شده است هر چند که در طول سه سال گذشته فقط یک یا دو درس عملی در رابطه با نرم افزار داشته.

 

بالاخره سینا از دانشگاه فارغ التحصیل می شود و بعد از تعیین تکلیف سربازی وارد بازار کار می شود. یکی سری از دوستان سینا با داشتن یک سری روابط به خصوص وارد شرکت های بزرگ می شوند. اما اینها تعدادشان کم است. یک سری هم از همان اول اقدام به مهاجرت می کنند. چون مهاجرت برای سینا امکان پذیر نیست این گزینه را خط می زند. یک تعداد دیگر از دوستان سینا از همان اول فیلد کاری شان را عوض می کنند و کارشناس IT و بعدها مدیر IT می شوند. یعنی حتی یک خط کد هم نمی نویسند و هیچ وقت درگیر مفاهیم سیستم عامل و برنامه نویسی نمی شوند. سینا و باقیمانده دوستان او تصمیم می گیرند وارد شغل برنامه نویسی در شرکت های کوچک و متوسط بازار شوند.

 

تضاد واقعی سینا از همینجا شروع می شود. او علاوه بر درس های غیر مرتبط با رشته اش، کلی از مفاهیم پایه ای دنیای کامپیوتر مثل سمافور و نظریه زبان و کامپایلر و… را بلد است ولی در شرکت از او خواسته می شود که یک صفحه وب بسازد که با آن بتوان گزارش اموال شرکت ها را استخراج کرد. او شرکتش را عوض می کند. در شرکت بعدی از او خواسته می شود یک فریمورک بسازد برای آن که بتوان یک سیستم حسابداری را روی آن سوار کرد. اوضاع بهتر شد ولی هنوز هم کمتر از ده واحد دانشگاه به دردش خوردند. در شرکت بعدی سعی می کند مدیر پروژه شود و اسکرام را در شرکت جا بیندازد. نسبتا موفق می شود ولی مشکل اینجاست که او مدیریت پروژه را از مطالعات و تجربیات خودش به دست آورده نه از آن دانشگاه کذایی. در شرکت های دیگر اوضاع به همین ترتیب است. تکیه او بیشتر به توانایی های خودش است نه چیزهایی که دانشگاه به او یاد داده. البته دانشگاه در حداقل دو جا به درد او خورده. یکی آنجا که به جای امتحان کردن خودش از او مدرک معتبر خواسته اند و دیگری شبکه دوستانش در دانشگاه که در پیدا کردن پروژه و شغل به او کمک خوبی کرده اند.

 

سینا از خودش می پرسد چرا این همه وقتش را با دانشگاه تلف کرد. نمی شد همان زمانی که دبیرستان بود به جای تکیه بیش از حد روی دروس مدرسه کمی هم برنامه نویسی یاد می گرفت؟ نمی شد به جای کنکور و دانشگاه به یک موسسه کوچک تر مراجعه می کرد و فقط دوره آن چند تا درس مرتبط را می دید؟ نمی شد که نهادهای اجتماعی و حرفه ای آنقدر قوی باشند که او بدون دانشگاه رفتن هم بتواند یک شبکه ارتباطی خوب برای خودش بسازد؟

 

واقعا برای Android Developer شدن لازم است که از سد کنکور گذشت و چهار سال دانشگاه رفت؟

Comments

  1. senaps

    گاهی به کسانی که ازم می‌پرسن، میگم بیخود ترین کار دنیا، دانشگاه رفتنه…
    با این حال، مشخصا دانشگاهی که میرید و دوستانی که پیدا میکنید، تجاربشون و میزان جدیتی که در امر اموزش و یادگیری به خرج میدن هم خیلی موثره…

    با این حال، برای برنامه نویس خوب شدن، به نظرم بهتره تمرکز رو روی یادگیری شخصی و موسسات بذارن. حتی یه دوره کاراموزی!!!(جای اون همه هزینه دانشگاه)

    الان دیگه سوال در مورد مدرک دانشگاهی فرمالیته هست و اینجایی که استخدام شدم، اصلا ازم نپرسیدن!‌:)))

  2. Sirwan Afifi

    به نظر من هم دانشگاه برای کسی که می‌خواد در نهایت وارد بازار کار بشه نیاز نیست؛ حتی اگر کسی هم به مباحث آکادمیک علاقمند باشه بهتره بره سراغ منابع عالی و رایگانی که توی اینترنت موجود هستن؛ نمونه‌ش OSSU
    https://github.com/open-source-society/computer-science
    تنها نیاز به انرژی و نظم داره؛

  3. حامد تکمیل

    من و شما دغدغه های مشترک بسیاری داریم. مسیرهای مشترک زیادی رو هم طی کردیم. حدس زدم شاید آوردن اسم کتاب رایگان “کلید موفقیت در رشته کامپیوتر را فشار دهید” بتونه کمی گره گشا باشه برای افرادی که مشابه قهرمان داستان شما بودند.

    http://silvercover.ir/press-success-key-in-computer-ebook

    1. Post
      Author
      افشار محبی

      خیلی ازت ممنون هستم حامد جان. درست گفتی دغدغه های مشترک بین و من تو زیاد هستند. من این کتاب را خواندم و چیزهایی را که توش نوشته شده را قبول دارم. قبلا هم آن را در همین وبلاگ معرفی کرده ام:

       

      http://blog.afsharm.com/%E2%80%AB%D9%85%D8%B9%D8%B1%D9%81%DB%8C-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%DA%A9%D9%84%DB%8C%D8%AF-%D9%85%D9%88%D9%81%D9%82%DB%8C%D8%AA-%D8%AF%D8%B1-%D8%B1%D8%B4%D8%AA%D9%87-%DA%A9%D8%A7%D9%85%D9%BE/

  4. ه-م

    سلام.نمیشه گفت دانشگاه بیخود بیخود بوده.اما میشه گفت دانشگاه رفتن مثل کلاس اول دبستان رفتنه از این منظر که تا مدرک کلاس اول دبستان تو دستات نباشه نمیتونی به تحصیل ادامه بدی. حداقل مدرک برای وارد شدن به بازار کار لیسانس هست…
    بله دانشگاه در ایران چیزی به کسی یاد نمیده… من در حال حاضر یک توسعه دهنده ی جاوا هستم و در دانشگاه حتی یک خط کد هم نزدم و یاد نگرفتم…بنابراین نتیجه ای که میشه گرفت اینه که بعد از 4 سال تحصیل در دانشگاه فکر کنید کلاس اول هستید و همه چیز را از پایه بیاموزید تا موفق شوید.
    سپاس

    1. Post
      Author
      افشار محبی

      دانشگاه می تونه نقش خیلی موثرتری داشته باشه. به شرطی که کاربردی تر فکر کنه و دروس به درد نخور را بیرون بریزه.

      البته موضوع به این سادگی ها هم نیست. ارتقا موقعیت استاد دانشگاه بسته به موفقیت دانشجوهاش در مقاطع بالاتر و مقالات علمی منتشر شده توسط اونها داره. اگه دانشجوهای یک دانشکده ای همه به کارشناسی ارشد بروند اثر خیلی بهتری روی موقعیت اون دانشکده داره تا این که در بازار کار آدم های موفقی باشند. نظام ارزیابی دانشگاه همه اساتید را تشویق می کنه که به اونها مطالب تئوری و کنکور پسند ارائه بدهند نه مهارت کاربردی در محیط بازار کار.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *