در کنار همه تجربههای بدی که از فرایند استخدام دارم، گهگاه تجربههای خوبی هم از این موضوع داشته ام. همیشه اینطور نبوده که طرف حساب مصاحبه کننده های بی تجربه باشم یا درگیر یک روال استخدامی صوری باشم. گاهی اوقات فرایندهای اسخدامی شفاف و منصفانه را هم تجربه کرده ام.
تجربه اول
یکی از آنها مربوط به چند سال پیش است. یک روز ایمیلی از طرف مدیر یک شرکت دریافت کردم که از من خواسته بود بیشتر آشنا شویم. دفتر کار شرکت قبلیام و اون شرکت هم خیلی به هم نزدیک بودند. در نتیجه برای آشنایی بیشتر به اون شرکت رفتم. روال آشنایی خیلی خوب پیش رفت و منجر به شروع فرایند استخدام شد. مصاحبه فنی و مصاحبه مدیریتی انجام شد. توافقات به نحوی پیش رفت که من به راحتی تونستم همه شرایط مد نظرم را بیان کنم. شرکت هم شرایط خودش و شرح وظایف را خیلی واضح به من اعلام کرد. توافق کردیم که از یک ماه دیگه در اون شرکت شروع به کار کنم.
پیش نویس قرارداد
قسمت جالبش از اینجا شروع میشود که بعد از توافق اولیه و قبل از امضای قرارداد، ایمیلی از طرف مدیر شرکت دریافت کردم که همراه آن پیش نویس قرارداد همکاری ارسال شده بود. قرار شد که من پیش نویس را مطالعه کنم و اگر جای خاصی مد نظرم هست آن را اعلام کنم تا صحبت شود و در صورت نیاز تغییر پیدا کند. یادم نمی آید که تغییری خواستم یا نه. ولی نهایتاً همان پیش نویس تبدیل به متن قرارداد شد. دقت کنید که این موضوع در جایی اتفاق افتاد که بعضی از شرکت ها از داشتن قرارداد مکتوب خودداری میکنند یا اینکه حاضر نیستند یک کپی از قرارداد را به کارمندشان بدهند. در جایی که بعضی از شرکت ها برای شروع همکاری سفته می خواهند. انگار نه انگار که همکاری یک موضوع دوطرفه است. شرکت در ازای آن کارهایش انجام میشود و کارمند حقوقش را دریافت می کند. هیچ کدام سر آن یکی منتی ندارد. اعتماد هم دوطرفه است. نمیشود کارمند به شرکت اعتماد کند ولی شرکت به کارمند اعتماد نکند.
نظم و سرعت
خلاصه اینکه اولین روز کاری را مطابق قرارداد در شرکت حاضر شدم. دیدم که میز کار، کامپیوتر و لپ تاپ برای شروع کار من آماده شده و یک نسخه از قرارداد امضا شده و یک کپی از شیوه نامه رفتاری شرکت که قبلاً شفاهاً صحبت کرده بودیم و باید امضا میکردم و در آن انتظارات شرکت از نحوه کار من به طور شفاف بیان شده بود، روی میز داخل یک پاکت تر و تمیز قرار داشت. علاوه بر این در شبکه شرکت برای من کاربر ساخته شده بود، همینطور ایمیل با نام دامنه شرکت و نام کاربری در یک پورتال داخلی ساخته شده و اطلاعات ورود و کلمات عبور همگی آماده شده و پرینت آنها هم روی میزم قرار داشت. من با استفاده از آنها در پورتال شرکت لاگین کردم و دیدم که اولین تسک ها هم برای شروع کار آماده شده است! هنوز هم بعد از چندین سال تحت تأثیر این نظم و سرعت اون شرکت قرار دارم. این نظم را مقایسه میکنم با مدتی که در صدا و سیما بودم. آن موقع فقط یک هفته طول کشید که صندلی به من بدهند! توی یک هفته اول بعضی روزها صاحب صندلی موقتی زودتر از من رسیده بود و من مجبور بودم یکی دو ساعتی ایستاده کار کنم! داستان بی نظمی صدا و سیما به اونجا کشید که قرارداد کاری من با اونها شش ماه بعد از شروع همکاری به دستم رسید تازه آن هم با کلی پیگیری و دعوا.
البته همه اینها که گفتم مربوط میشد به فرایند استخدام. هر شرکتی از جمله این شرکت میتواند یک فرایند استخدامی عالی داشته باشد ولی شرایط کار در طول قرارداد به این خوبی نباشد و نقایصی هم داشته باشد.
تجربه دوم
مورد دومی که به عنوان یک تجربه خوب از فرایند استخدام توی ذهنم دارم مربوط میشود به شرکتی که به واسطه یکی از دوستانم به آنجا معرفی شده بودم.
مصاحبه با مدیر مستقیم
اولین مزیتی که در فرایند استخدام این شرکت متوجه آن شدم این بود که مصاحبه کننده ها عبارت بودند از مدیر پروژه و اسکرام مستر، یعنی کسانی که قرار بود بعداً به عنوان یک Developer مستقیماً با آنها کار کنم. در شرکت های پرجمعیت خیلی اوقات مصاحبه کننده ها افرادی هستند که قرار نیست مدیر مستقیم شما بعد از استخدام باشند. به همین خاطر شما نمیتوانید برای شروع کار آمادگی لازم را کسب کنید چون اخلاقیات مدیر مستقیمتان را بلد نیستید. از طرفی مدیر مستقیم شما، شما را بهتر ارزیابی میکنند تا کسی که قرار نیست مستقیماً با شما کار کند. او سؤالات مرتبط تری را خواهد پرسید و شانس شما برای قبولی در مصاحبه افزایش پیدا خواهد کرد.
آشنایی با فرهنگ کاری شرکت
مزیت دوم عبارت بود از اینکه در جلسه مصاحبه به خوبی راجع به فرهنگ کاری شرکت صحبت شد. من فهمیدم که اگر در آن شرکت شروع به کار کنم روابطم با همکارانم چطور خواهد بود. چه کسانی را میتوانم از همان روز اول به اسم کوچک صدا بزنم و چه کسانی را نه. وقت ناهار و استراحت چطور خواهد گذشت. وضعیت اضافه کاری اجباری چطور است و همینطور الی آخر. مصاحبه کننده ها هم این شانس را داشتند که بفمهند آیا من توانایی جذب در چنین فرهنگی را دارا هستم یا نه.
شفافیت در انتظارات و شرایط
یک ضربالمثلی هست که میگوید جنگ اول به از صلح آخر. من این ضربالمثل را در جلسات مذاکره برای استخدام خیلی زیاد به کار می برم. اینجا هم همینطوری شد. من و مدیر پروژه خیلی واضح انتظاراتمان را به هم گفتیم. من گفتم که بنا به شرایط شخصی ام باید یک ساعت زودتر از بقیه تعطیل بشوم. او هم گفت که انتظار دارد هر نوع تأخیر و نوسان در ساعت کار از قبل اعلام شده باشد. من گفتم که دوست دارم در طول هفته ساعاتی هم برای آموزش و ارتقا شخصی صرف کنم. او هم گفت که لازم است هر روز در پایان ساعات کاری در حد یک پاراگراف ایمیل بزنم و بگویم که در آن روز روی چه چیزهایی کار کرده ام. من گفتم که شرایط مالی مد نظرم چیست و او هم گفت که شرایط پرداخت شرکت چطور است. خلاصه اینکه من فهمیدم که اگر به آن شرکت بروم در چه شرایطی باید کار کنم و چه انتظاراتی از من هست. شرکت هم متقابلا این چیزها را در مورد من فهمید. هر دو طرف در آن جلسه فرصت داشتیم که شرایط و انتظارات طرف مقابل را قبول نکنیم یا بر سر آن چانه بزنیم. اما چیزی که مهم است این است که همه چیز واضح است. بعداً هیچ کدام نمی توانستیم شاکی یا ناراحت بشویم که چرا فلان چیز اون طوری نیست. چون از همون اول راجع بهش صحبت کرده بودیم.
اطلاعات پروژه
خیلی از شرکت ها دوست ندارند که از همان اول راجع به پروژه یا پروژه هایی که قرار است شما روی آنها کار کنید صحبت کنند. حالا یا به دلایل ترس از افشای اطلاعات شرکتی یا هر دلیل دیگری. اما این شرکت در این مورد هیچ خساستی به خرج نداد و هر آنچه را که دوست داشتم بدانم به من گفت. از سورس کنترل و پلتفرم توسعه تا اینکه چرا مدیریت شرکت تصمیم گرفته این پروژه را استارت بزند. از زیر سیستمهای موجود در پروژه تا Challengeها و Bottleneckهای احتمالی. از ترکیب تیم و نحوه انجام Product Backlogها تا رقبا و محصولات آنها. از حجم دیتای احتمالی تا حساسیتهای امنیتی آنها. از کاربران آینده محصول و فرایند های دستی موجود آنها تا نقشه فازهای آینده. این اطلاعات درک بسیار خوبی به من داد تا بدانم که قرار است روی چه چیزی کار کنم. البته اشتیاق من به کار روی آن پروژه هم افزایش زیادی پیدا کرد. چون آن را در مسیر علایق و تواناییهای خودم می دانستم.
مسیر شغلی و تصویری از ماهیت شرکت
وقتی که راجع به شرکت اطلاعاتی خواستم جوابهای خوبی دریافت کردم. با ترکیب سهام داران آشنا شدم و فهمیدم که چه تیپ پروژه هایی در آنجا در حال توسعه است. راجع به نقشهای موجود در پروژه و در شرکت صحبت کردیم. برای خودم تصور کردم که اگر Developer خوبی باشم در آینده چه جور ارتقای شغلی در انتظارم است. از روی صحبتهای انجام شده میتوانستم برای خودم برنامهریزی کنم که چه مهارت هایی را باید در خودم توسعه بدهم که بتوانم به فلان جای شرکت برسم. از برنامههای آتی شرکت با خبر شدم در حدی که میتوانستم تا حدودی چند سال آینده شرکت را پیشبینی کنم. اینها کمک خیلی خوبی برای هر مصاحبه شونده ای است تا بفمهد که آیا شرکت در مسیر رشد است یا نه. و اینکه رشد او در این چه شرکت به چه صورت خواهد بود.
نتیجه
مثل تجربه مورد اول در مورد تجربه دوم هم یادآوری میکنم که اینجا راجع به ایدهآل بودن نسبی فرایند استخدام صحبت کردم نه راجع به شرایط کاری هر کدام از شرکت ها در طول دوره قرارداد. یک فرایند استخدامی ایدهآل اینقدر شفاف است که من این شانس را پیدا میکنم که به خوبی بین کار کردن و کار نکردن در آن شرکت تصمیمی عاقلانه بگیرم. این موضوع شامل حال شرکت هم می شود. شرکت هم میتواند راحتتر تصمیم بگیرد که آیا من Case مناسبی برای آن ها هستم یا نه. در طول فرایند استخدام ممکن است من به این نتیجه برسم که یک شرکتی سختگیری های بیش از حد دارد یا دارای شرایط قراردادی ناعادلانه ای است. شرکت هم ممکن است به نتایج مشابهی در مورد برسد. مهم این است که فرایند استخدامی به هر دوی ما کمک میکند که اگر برای هم مناسب نیستیم از همان اول این را بفهمیم. نه اینکه بعداً به استعفا، اخراج، دعوا و شکایت فکر کنیم.
دیدگاهها
اینقدر تجربیاتتون رو ساده و بی ریا مینویسید، ممنونم
نویسنده
از لطف شما سپاسگزارم