مارک خیلی تند تند حرف میزد طوری که حتی با داشتن زیرنویس هم مجبور بودم فیلمو پشت سر هم نگه دارم. حتی سرعت تایپش در خوابگاه کرکهاوس (؟) هم اگر واقعی باشد خیلی خیلی زیاد بود. هر چند که نفهیمدم دقیقاً چرا مارک و اریکا در دو سه دقیقه اول فیلم با هم دعوا کردند، اما فهمیدم که این انگیزه فوقالعادهای بوده برای مارک که facemash رو راه اندازی کنه. داستان فیلم از ۲۰۰۳ شروع میشد. ۲۰۰۳ برای من تاریخ خیلی جدیدی حساب میشد بنابراین اصلاً حس نکردم این چیزها مال قدیم بوده. فیلم پر بود از اسامی آشنا مثل لینوکس، آپاچی، پایتون و…
اصلاً فکر نمیکردم هزار دلار اولیه و حتی هیجده هزار دلار بعدی هم رقم خیلی درشتی برای یک دانشجوی هاروارد باشد. کلا این فیلم پر بود از نکات جالب. مثلاً صحنه استخدام اولین آدم فیسبوک (به غیر از خود مارک و ادواردو) و روش ارزیابی مارک خیلی جالب بود. کرک کردن یک سرور پایتون و دستکاری SSL در ده دقیقه آن هم با آن shotهای پی در پی که خیلی شبیه به صحنه نفوذ به سایت بانک در فیلم «اره ماهی» بود. فکر کنم اگر کسی در ایران بخواهد همین کار را بکند اقلاً باید سه تا کتاب راجع به شبکه و پایتون بخواند و دو ماه هم روی آن کار کند. البته داستین با برنده شدن در این مسابقه استخدامی صاحب ۵ درصد سهام فیسبوک شد.
در اولین حضور «شان» در فیلم تناظر جالبی وجود داشت. او در حالی که از به زور از رختخواب بلند میشد مدعی بود که یک کارآفرین (Enterprenur) است در حالی که دوست دخترش معتقد بود او بیکار (not employed) است. دوست دختر ادواردو هم آدم جالبی بود. او با سین-جیم کردن ادواردو و نهایتاً آتش زدن هدیه خودش و تخت ادواردو نشان داد که حسادت و فضولی یک مسئله کاملاً جهانی است. یکی از صحنههای ناب فیلم، اولین حضور ادواردو در «سیلیکون ولی» بود. وقتی که ادواردو یک ساعت در فرودگاه معطل مارک مانده بود. آنجا که ادوارو زنگ خانه را میزند، داستین (در حال برنامهنویسی) میگوید کسی در حال زدن زنگ در است اما «شان» به او میگوید تو داری برنامه مینویسی پس چیزی نمیشنوی. به تمرکز این صحنه دقت کنید. در ادامه همان صحنه معلوم میشود مارک ۳۶ ساعت پشت سر هم بدون خوابیدن در حال کد نویسی بوده. به پشتکار مارک دقت کنید.
با خودم فکر میکنم اگر ملایی، رییس شرکت خودمان را، راضی کنم که شرکت را از تهران به پالو آلتو در کالیفرنیا منتقل کند شاید ما هم بتوانیم از آن سرمایه گذارهای فرشتهای (angel investor) پیدا کنیم که بتواند ۵۰۰ هزار دلار روی شرکت ما سرمایهگذاری کند و ما هم مثل فیسبوک وضعمون خوب بشه. در این فیلم دو برنامهنویس هستند، یک مارک که ماهیت برنامهنویس بودنش را با وجود بیلیونر بودن حفظ کرده و دیگر «شان» خالق napster که ظاهراً کد نویسی را رها کرده و یک busniess man تمام عیار شده. نمیدانم ما هم به عنوان یک برنامهنویس میتوانیم کسوت خودمان را مثل مارک تا آخر حفظ کنیم یا باید مثل «شان» کار برنامهنویسی را رها کرده و وارد مدیریت و تجارت شویم.
صحنه آخر فیلم هم بدک نبود. جایی که مارک، دوست دختر اول فیلمش، اریکا را در فیسبوک Add as friend میکند و هر چند لحظه یک بار صفحه را در انتظار جواب مثبت اریکا refresh میکند. اینجا هم منو به یاد اون آهنگ فارسی میندازه که راجع به فیسبوکبازی و اینترنتبازی هستش و توسط اون خوانندهای که اسمش یادم نمیاد ولی آهنگهای آدم معمولی، ازدواج مثل ی زن چاقه، قانون نمیشکنه فقط کمی خم میشه، ای داد از عشق که رفت بر باد و… رو اجرا کرده، خونده شده.
دیدگاهها
خیلی وقت بود این فیلم دانلود کرده بودم
با تعاریفی که شما کردید مشتاق شدم ببینم
امیدوارم ارزش دیدن داشته باش 😉
خیلی وقت بود این فیلم دانلود کرده بودم
با تعاریفی که شما کردید مشتاق شدم ببینم
امیدوارم ارزش دیدن داشته باش 😉
آره. دیدنش خالی از لطف نیست