سه تا کار هست که همیشه سعی می کنم برای آن ها وقت خالی کنم، گاهی موفق می شوم ولی خیلی وقت ها هم نه. این سه تا کار عبارت هستند از:
کتاب خوانی به طور جدی
یک زمانی وقت آزاد بیشتری داشتم و بیشتر کتاب می خواندم. از کتاب های ژول ورن بگیر تا صد سال تنهایی مارکز و از سه پایه های جان کریستوفر بگیر تا کتاب هایی تو مایه های سه تفنگ دار، کتاب های پائولو کوئیلو و این اواخر هم کتاب هایی مثل عادت می کنیم و Little fires everywhere. اما متاسفانه الان نه تنها کتاب های ادبی، داستانی و بیوگرافی نمی خوانم، بلکه کتاب هایی که مستقیماً به کارم مربوط می شود را هم مطالعه نمی کنم. و این خیلی بد است. با این نخواندن ها خودم را محکوم می کنم به تکرار تجربه هایی که نویسندگان کتاب ها قبلا تجربه کرده اند. علاوه بر این مجبور می شوم چیزهایی که می توانستم با خواندن یک کتاب یاد بگیرم را خودم با سعی و خطای فراوان بفهمم. تازه این ها به جز لذت خواندن است که از خودم دریغ می کنم.
بعضی کتاب هایی که اخیرا در لیست خواندن گذاشتم و هنوز هم به جز دو سه مورد چند صفحه ای، آنها را نخوانده ام به این ترتیب هستند: Whoever Tells the Best Story Wins، در جستجوی صبح، How to Win Friends، کتاب A Universe from nothing و کتاب The Pragmatic Programmer. راستش را بخواهید جرقه نوشتن این پست از پادکستی بود که به مناسبت بیست سالگی کتاب آخر منتشر شده است. این کتاب از معروف ترین کتاب های برنامه نویسی است و احتمالا بیشتر ماها با بخشی هایی از کتاب آشنا هستیم از جمله تکنیک Rubber Duck Debugging. ویرایش جدیدی از این کتاب به زودی منتشر خواهد شد.
ورزش منظم
حتماً شنیده اید که کسانی که وقت برای ورزش نمی گذارند به زودی مجبور می شوند وقت بیشتری را برای درمان بیماری هایشان بگذارند. همین که به واقعیت این جمله ایمان داشته باشید کافی است که قبول کنید ورزش را باید به طور جدی تر پی گرفت. همیشه تلاش کرده ام که ورزش را در برنامه روزانه یا اقلا هفتگی ام بگنجانم اما افسوس که همیشه کار اولویت داری پیدا می شود و ورزش را از برنامه خارج می کند. یکی از آخرین تلاش هایم، پیاده روی نیم ساعته از ایستگاه مترو تا محل کارم بود. یک ماهی آن را انجام دادم. بد نبود. حتی یک دست لباس اضافی توی کیفم گذاشتم تا مشکل تعریق را حل کنم. اما نبود جای پارک مناسب باعث شد تا من بنده ماشینم شوم و آن را هر روز با خودم سر کار بیاورم، در نتیجه از مترو گردی افتادم. بعدش هم یک بار تلاش کردم در یک کلاس تکواندو ثبت نام کنم. اما هم زیادی خشن بود و هم این که اون کسی که قرار بود با هم ثبت نام کنیم، برنامه اش کنسل شد. تلاش های ناموفقی هم برای ورزش صبحگاهی در یک پارک نزدیک داشتم اما آن هم ادامه دار نبود. شاید داشتن یکی دو نفر پایه کار می توانست کمک کند تا در این موضوع استمرار بیشتری داشته باشم. احیاناً شما پایه ورزش نیستید در محدوده رفت و آمدی من؟
تعامل با Community
در این مورد به خصوص، یعنی ارتباط با جامعه مهندسی نرم افزار، خیالم کمی راحت تر است. چون نیمچه بده بستانی از طریق همین بلاگ دارم. از طرفی دیگر می توانم مقداری از تقصیر را گردن محیط بیندازم، چون واقعاً هم تعداد Eventها یا کنفرانس ها و دور همی های مرتبط با مهندسی نرم افزار خیلی زیاد نیست. دوستان هم خیلی فعال و علاقمند نیستند. ضمن این که مهاجرت زیاد است و با هر کسی که دوست می شوم، شش ماه بعد ویزایش آمده و دیگر نمی بینمش! مدتی تهلاگ می رفتم که بد نبود اما مشکل این بود که این رویداد به طور مستقیم به توسعه نرم افزار خصوصاً در سکوی دات نت مربوط نبود. به هر صورت خیلی دوست دارم دورهمی یا هر چیز مشابهی به طور منظم برگزار شود تا همگی بتوانیم بیشتر با هم آشنا شویم.
حالا که تا اینجای متن را خوانده اید، دو تا مورد کم اولویت تر را هم لیست می کنم. وقت گذاشتن برای این دو مورد هم از کارهایی است که همیشه دوست دارم انجام دهم. اول استارتاپ و دوم مشارکت در Open Source. البته یک بار برای مورد اول سه سال وقت گذاشتم و نزدیک بود از زندگی ساقط بشوم ولی هنوز هم خوبه که یک فعالیت جنبی داشت.
شما دوست دارید برای چه کارهایی وقت آزاد کنید؟
دیدگاهها
من هم تقریبا همین موارد مشابه شما رو دارم.
البته مطالعه کاری رو زیاد انجام میدم ولی اغلب حالت های غیر از کتاب خوندن هست نوع مطالعه ای که دارم. بلاگ خوندن و ویدئو دیدن و پادکست.
حقیقتش خیلی کم شرایط مکانی و زمانی و حس و حالیه کتاب دست گرفتن رو پیدا میکنم
ورزش هم شدیدا نیاز دارم. 10-15 کیلو اضافه فزن و قدری کبد چرب، ممکنه به زودی زمین گیرم کنه. اما افسوس…
تصور من اینه اغلب این مشکلات و دور شدن از خواستن ها و تمایلات به خاطر مسایل مالیه
زمان زیادی رو کار میکنم. اغلبش هم به دلیل نیاز مالیه. وقتی یهو 40-50 درصد صاحب خونه میکشه روی مبلغ اجاره، چاره ای نمیمونه جز مثه تراکتور کار کردن.
نتیجه اش میشه اینکه حتی از کار و مهارتی که عاشقانه انتخابش کردم (برنامه نویسی و دنیای نرم افزار) دارم کم کم دل زده میشم چون وقت واسه لذت بردن ازش رو ندارم.
پر حرفی کردم، جمع بندی کنم:
ورزش رو به اجبار باید شروع کنم.
3 تا کار رو دوست دارم انجام بدم که نمیدونم چجوری شرایط و حس و حال و زمانش رو ایجاد کنم
– تقویت زبان انگلیسی
– ورود به اجتماع حوزه فعالیتم (چه از طریق مطلب نوشتن، یا حضور در دورهمی ها و ایونت ها)
– کار روی یه ایده ی مستقل از شرایط کاری کنونیم یا مثلا یه پروژه اوپن سورس (که بشه لذت بردن از کارمون)
نویسنده
این بالا رفتن اجاره خونه خودش نتیجه تورم افتضاحیه که داریم. این تورم و اوضاع اقتصادی، خودش، مادر نصف بدبختی های ما توی این سیستم است.
در مورد زبان انگلیسی بگم که وقت خیلی زیادی می خواد. نمیشه با شبی نیم ساعت بهش رسید. پارسال خودم یک دوره وقت گذاشتم برای این موضوع و بی اغراق بعضی روزهای خاص تا 10 ساعت هم مطالعه داشتم. البته از نتیجه اش راضی هستم و فکر می کنم ارزشش رو داشته.
ورزش هم که فکر می کنم حق انتخاب نداریم و هر چه زودتر باید توی برنامه روزانه مون بزاریمش.
گوش دادن به کتابها برای آدمهای پرمشغله روش خوبیه. به خوندن کتاب نمیرسه به نظرم اما میشه پشت فرمون، تو اتوبوس و مترو و مانند اینها گوش کرد.
نویسنده
پشت فرمون کتاب و پادکست گوش دادن خودش ماجرایی هستش. یک لحظه فکر کن داری گرامر آخرین جمله گوینده را بالا و پایین می کنه که جمله را بفهمی که یک دفعه یکی می پیچه جلوت! آره خیلی سخته، ولی در مقایسه با گوش دادن به آهنگ های تکراری و حفظ کردن بیلبوردها و زل زدن به پلاک ماشین ها، استفاده مفیدتری از وقت هستش.